زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

دخترم:تمام زندگی

خنگ ترین عمه دنیا

مگر میشود ادم عمه بشود . ان هم عمه ی دختر ناز و قشنگی مثل مطهره ؟؟؟بعد یادش برود بعد مدتها که برگشته به این وب یاد آوری نکند مطهره بانوووو را ؟ یعنی خواهر خانم شما زهرا بانو 4 مرداد امسال تو خواهر دار شدی . یک دختر خوشگل و بامزه که اسمش را انگار فرشته ها از اسمان آوردند. مطهره بانوی خوشگل شده خواهر تو . تو هم هی مدام قربان صدقه اش میروی . تا ادم می آید بغلش کند ویرت میگیره که تو در آغوش بگیریش . تبریک میگم خانووووم خوبم . سر فرصت برای مطهره بانوی خودم هم وبلاگ میسازم بیا و ببین ! صبر کن !
15 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام بانوی خوبم . زهرا خانم از موقعی که این وبلاگ رو برات ساختم سه سالی میگذره . حالا به خرده کمتر و بیشتر. تو الان دیگه خییییییییییییییییلی بزرگ شدی خانوووووووووووم. کلی خوش اخلاقی کلی خوش سلیقه ای .  خلاصه که من موندم و یه عالمه عشق تو که نمیدونم این عشق بزرگ تو رو کجای دل کوچیکم جا بدم . دیروز که رفته بودیم عقد عمه زهرا( دخترعمه بابایی که شما بهش میگی عمه زهرا ) اینقدر خانم و خوش ذوق بودی که دلم میخواست بگیرمت و حسابی ببوسمت . با ریحانه گل کلی گل کاشتید . کلی نقل برای عمه جمع کردید . خلاصه که عمه جون . ببخشید این سه سال رو جا انداختم تو وب نویسی برات . از الان هرچه قدر بشه و بتونم اینجا برای تو و ریحانه عزیزم مینویسم . امیدوارم...
15 شهريور 1393

خاطره

سلام عمه خانمی... دلبری!!! بذار چند تا خاطره برات بگم!!: ١- رفته بودی با مامان بابا کفش بخری... بعد کفشه برای پات بزرگ بوده ... خواستن از پات درش بیارن دویدی از مغاره بیرون!!!اخه کفشا رو خیلی دوست داشتی!!یه جفت کفش ال استار قرمز دو چسبه شیک!!!عاشق سلیقتم عزیزم! ٢-رفته بودیم برای جهاز برون الهه دختر عمه بابای... تو خوردی زمین و دماغت بد جور زخم شد!!!قربونت برم ... اینقدر بی حال شده بودی که نگووو... مامان اونشب کلی گریه کرد و خودشم خورد زمین!عمه اشرف هم کلی ناراحت شد! ٣-بهت گفتم که عاشق شکلاتی؟هر چی شکلات دستت بیاد ٣٠ ثانیه بعد تو معده کوچیکته!!! ٤-دووووووووووووووووووووووووست دارم بانو! ...
30 شهريور 1391

بدون عنوان

سلااااااااااااااااااااااام عمه خانممم! بانوی خوشگل من تولدت مباررررررررررررک! یه عالمه هدیه گرفتی خوشبحالت..:دی شاد بودنت را کف دستانم مینویسم ... تا هنگام دعا ... اولین خواسته ام از خدا باشد تولدت مبارک ناز بانو ...
3 مرداد 1391

ماشین

سلام زهرا جونم جریان اینه که الان که تو هنوز دو سالت تموم نشده بابا هنوز ماشین نداره بعدش الان قصد داره ماشین بخره بابایی به تو یاد داده دعا کنی و از خدا بخوای به بابایی و مامان جون و خودت ماشین بده حالا تو این مدلی دعا میکنی: خدا...بابا ... ماشین منم میگم خدا که نمیتونه این زبون شیرین رو که تو داری بیخیال شه وبه بابا ماشین نده که!!! به مادر جونم گفتم ببین این فسقلی هم فهمیده تو این دوره زمونه بی ماشینی سخته! زهرا جونم من دعا میکنم بابایی زود زود ماشـــــــــــــــــــــ ــ ــ ــــــ ـــین بخره برات! ...
27 ارديبهشت 1391

آپلود اولین عکس

این یه عکس از یک سالگی زهرا خانمه که ما برای اولین بار اپلودش کردیم! اینم کیف پول منه دستشها! به قول مامان زهرا کیفم جهانی شد و به قول زن عمو در حالی جهانی شد که پر از خالیه! تازه عمه بزرگه اومده میگه این لباس هم من براش سوغاتی اوردم لطفا ذکر شه! ...
19 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام عمه خانم سلااااااااااام امروز عمو جون زهرا جون از کربلا اومده !این خانم خانمها هم داره کلی ذوق میکنه شیطونی میکنه همه کار میکنه دفتر عمه خط خطی میکنه کلا تو کار حرص دادن عمه خانمشه! تازه غیر از اینها زهرا خانم سوغاتی هم داره!یه لباس قرمز و سفید خوشمل مثل دختر عموش خانمی تا لباس رو دید پوشید هنوز هم در نیاورده اینقدر دوسش داره اولا هی میگفت:نیگا!بعدش به لباسش اشاره میکرد! عمه جون میشه لطفا خواهش کنم انقدر دفتر های منو داغون نکنی کلا گفتما! 
19 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام زهرا جونم عزیز دل عمه کجایی پس؟ نزدیکی ها عیده وداری کمک مامان خونه میتکونی؟کلک داری مامان رو خسته میکنی کلی کار براش میسازی؟ مامان میگه هروقت بهت میگیم شیطوین نکن میگی:من کودکم!!! اخه دختر خوب تو این حرف ها رو از کجا یاد گرفتی؟ بعدش هم ازت میپرسم چند سالته؟میگی:سیسزده! چند تا بچه داری؟4 تا! چی بگم والله؟
28 اسفند 1390

بدون عنوان

سلام عزیز دل عمه خوبی خانمی؟ نمیدونم وقتی اینا رو بخونی من کجام!یا اصلا میخونی یا نه اما میخوام بدونی همیشه دوست دارم عزیزم همه ی ما دوست داریم و دلمون میخواد زود زود بزرگ شی وبالندگیت رو ببینیم ! راستی اینقدر این سی دی های منو بهم نریز خواهش میکنم! امروز بخاطر یه سی دی مجبور شدم کل اتاق رو بگردم! چون شما خانم خانما دوست داری باهاشون بازی کنی! مواظب خودت باش عزیزم   ...
15 بهمن 1390